آریناآرینا، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 5 روز سن داره

آرینا دختر مو فرفـــــــــری

ماجرای یک روز پائیزی گرم گرم ...شرجی شرجی...

1391/7/20 18:55
نویسنده : مامان آرینا
997 بازدید
اشتراک گذاری

پنجشنبه ٢٠ مهر١٣٩١  

عزیز دل مامانی

دیروز..... اصلا بذار ، از چند ماه پیش شروع کنم که مرتب سر کمد لباسات بودی

و روزی چند بار کمد لباساتو بهم می ریختی ، از اتاق گرفته تا هال و پذیرائی ،

از کابینت ها گرفته تا داخل  قوری حتی پشت مبل آثاری از جوراب و شلوار و لباس و...بود.

به غیر  از اون لباسائی  که همیشه  روی سرت و دور کمرت بود...2 28

حالا که بزرگتر شدی دیگه خیلی راحت لباساتو تنت می کنی و نتیجه می شه اینکه...

خودت بری سر کمد و لباس مورد علاقتو تنت کنی و روزی چندبار مدل عوض کنی.

حالا ماجرای دیروز رو برات بگم که خیلی جالبه و شد یک خاطره  که  

 مامانی برات ثبتش می کنه تا وقتی بزرگ شدی

بخونیشو حالشو ببری.24

تازه از خواب بیدار شده بودی که دیدم مستقیم رفتی سر کمد لباس و شنل قرمزتو

پوشیدی...

منم تا این صحنه رو دیدم گفتم آرینا !!! مامان!!! این چیه رفتی پوشیدی گرمه!!!

(تا یادم نرفته بگم با اینکه بیست روز از مهر گذشته اما همچنان

اینجا گرمه و کولر مدام روشنه)

سریع شنلتو از تنت در آوردی و رفتی گرفتیش جلوی کولر و بعداز چند ثانیه رو کردی

بهم و با خوشحالی گفتی سرد کردیم ، سرد کردیم و دوباره شنلتو تنت کردی...

همین طور که نگات می کردم و دیگه حرفی واسه گفتن نداشتم خندیدم و رفتم

داخل آشپزخونه تا برات صبحانه آماده کنم .

ني ني شكلك

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

مامان زهرا دختر دوست داشتنی
21 مهر 91 11:26
چه دختر با حالی
چه خلاقیتی و چه فکری اخه چی میشد گفت
ضمنا خصوصی دارید


مامانی آرینا ست دیگه....
الهه مامان روشا جون
21 مهر 91 14:43
الهی قربونت بشم که انقدر شیرین زبون و با مزه ای.
پگاه جون من معمولا وقتی پستهای شما رو میخونم اولش کلی از حرفهای آرینا جونم میخندم ولی بعدش با خودم میگم اگه بعدا روشا اینو بگه من چه جوابی میتونم بهش بدم همیشه به بن بست میرسم از بی جوابییییی


خدا نکنه عزیزم.منم فکر می کردم نتونم جواب سوالاشو بدم ولی به موقعش جوابی که باید بدی و مناسب درک بچه ها باشه رو پیدا می کنی .
زهره مامان آریان جون
21 مهر 91 15:28

آب و هوا رو باب دل خودت کردی خاله؟ باریک ا...


دقیقا....
زهره مامان آریان جون
21 مهر 91 15:28
مامانی دخترت هی پیپ میزنه دیگه.خوش تیپ خاله


روزی چند بار لباس عوض می کنه !!!!
مامان نگار
21 مهر 91 23:38
بوووووووووس برای آرینای شیرین زبون


مرسی خاله جون.
نرگسی
22 مهر 91 12:16
maman mani
22 مهر 91 15:10
ey janam azizam


جانت سلامت..
مریم(مامانه آرینا)
22 مهر 91 18:31
سلام ببخشید دیر به دیر میام...چه نمکی شدی آرینا خانوم شیرین خانم کل مطالب جدیدتو خوندم عسلم،خیلی کارای دخترتون شیرینه از طرف من یه ماچ گنده بکنیدش


سلام عزیزم خواهش می کنم این چه حرفیه بالاخره مادر هستیم و روزانه هزار جور کار برامون پیش میاد.
مرسی از محبتت عزیزم.
ياس
23 مهر 91 0:20
سلام عزيز دل خاله.قربون اين كلراي عجيب و غريبت بشم.جون دلم.عاشق اون عكس دامن به سرشم با اون خنده خاله قزيش.
مامان گلي خصوصي


خدا نکنه خاله جون.چشم عزیزم.
مهدی کوچولو
23 مهر 91 0:36
هلاک همین کارام،دلم میخواد اون لحظه محکم فشارشون بدم تو بغلم


دقیقااااااا....
مامان خورشيد
23 مهر 91 11:31
جانم چقدر شيرينه اين خوشمزه. چه خوب كه با لباساش سرگرم ميشه.


جانت سلامت عزیزم.
مامان ملینا
24 مهر 91 18:47
آخ عزیز دلم چقدر باهوشی خاله جون ماشالا به جونت گلم


مرسی خاله جون.
مامان فاطمه
28 مهر 91 14:56
ای جیگر تو دختر ناز با این کارات.
ببخشید فضولی نباشه . به نظرم شما هم جنوبی هستید .
چون ماهنوز کولرامون روشنه.


عزیزم این چه حرفیه چرا فضولی باشه بله ساکن ماهشهر هستیم.
مهسا
2 آبان 91 6:37
وای چقدر خندیدم .بچه ها یه وقتایی یه حرفایی میزنن که واقعا ما بزرگترها در برابرشون هیچی نمیتونیم بگیم .


دقیقا عزیزم.
مامان محمد سپهر
2 آبان 91 10:28
سلام عزيزم اگه دوست داشتي بيا عكس محمد سپهر را كه در مجله كيهان بچه هاي اين هفته چاپ شده را ببين


مامانی عکس و سوال محمد سپهر جونو دیدم بابا حسابی معروف شده.