حرف های قلمبه سلمبه 1391
چهارشنبه ٢٣/اسفند/١٣٩١ عزیزکم ، دختر نازم دوتائی کنار هم نشستیم که یدفعه بلند میشی و رو می کنی به من و میگی : عزیزم می خوام برات شام بیارم... مامانی : جاااااااااااااان... توضیح کوتاه ( به هر وعده غذائی میگی شام) مامانی : آرینا می خوام ببرمت بیرون بگردیم... آرینا : بذار آرایش کنم ... مامانی : جااااااااااااااان... چندروز پیش مانتو جدید پوشیدم ... آرینا : مامانی ، زیبا ...