دخترم بی همتاست
دوشنبه 23/دی ماه/1392
مهمترین سوال این روزهای آرینا از مامانی ...
آرینا : مامانی این لباسمو از کجا خریدی؟
مامانی : از بازار...
آرینا : نـــــــه ، از مغازه آقا از بازار...
مامانی : آفرین درسته از مغازه ی آقا ، از بازار...
(اون زمان که ما بچه بودیم دلخوشیمون این بود
مامان بابامون واسمون عروسک و لباس و...بخرن
دیگه کار نداشتیم از کجا و چطوری و این جور سوالا...)
آرینا : مامانی سی دی ها رو از کجا خریدی ؟
مامانی : از مغازه آقا از بازار...
آرینا : عروسکمو از کجا خریدی ؟
مامانی : از مغازه آقا از بازار...
از ریز درشت اسباب بازی هاش گرفته تا لباس و کفش و...
همین سوال رو از من می پرسید و من با حوصله جواب می دادم
ولی علت این همه سوال رو نمی دونستم تا اینکه دیروز عصر
داخل آشپزخونه مشغول کار بودم که آرینا بازم این سوال رو
از من پرسید...
آرینا : مامانی این سی دی خرخوشیمو
(خرگوشیمو ) از کجا خریدی؟
مامانی : از مغازه آقا از بازار ...
آرینا : مامانی ممنونم که برام همه چی می خرین.
هنوزم تو شوک این جمله تاثیر گذارم...
دخترم
با تمام بازیگوشی ها و شیطنت های کودکانه
و سن کم ، اما
درک بالا و قلبی مهربون داری