من جوجه نیستم...
چهارشنبه ١٧/آبان/1391
حدود ساعت نه ، نه و نیم بود شب که رفتیم پارک نزدیک خونه مون،
تو ی راه آقای بویراتی فروشنده سوپرمارکت رو دیدم بعد از سلام
و احوالپرسی رو کرد به شما و گفت: چطوری جوجه؟
سریع و با تاکید جواب دادی من جوجه نیستم....
همین طور که آقای بویراتی از کنارمون رد می شد چنان زد زیر خنده
که من و بابائی هم نتونستیم جلوی خندمونو بگیرم و نگاهی بهم
دیگه کردیم و زدیم زیر خنده.
ای وروجک مامان ، نه نه ببخشید ای آرینااااااااااااای مامان.
بوس مامان
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی