آریناآرینا، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره

آرینا دختر مو فرفـــــــــری

دوست دارم خاطره ام در ذهنتان...لبخند باشد.

1391/12/8 17:17
نویسنده : مامان آرینا
857 بازدید
اشتراک گذاری

سه شنبه ٨/اسفندماه/١٣٩١

سلام سلام سلام ، وای که چقدر دلم تنگ شده بود ، خیلی خوشحالم که دوباره به جمع

دوستای گلم بر گشتم .دلتنگ همه و مشتاق دیدن  روی ماه کوچولوهای نازنین هستم.

         دوست دارم خاطره ام در ذهنتان،لبخند باشد

در ادامه غیبتم رو موجه کردم...

از روزی که این وبلاگ رو برای دخترم درست کردم و شروع کردم به نوشتن خاطرات ،

همیشه دوست داشتم خاطرات شیرین رو ثبت کنم تا  لذتی که من از ثبت خاطرات

می برم در آینده آرینا هم لحظات شیرینی رو با خوندن خاطراتش سپری بکنه ،

و هیمن طور خوانندگان وبلاگش لحظات شادی رو سپری بکنن ،اما

در کنار روزای شیرین ، روزائی هستن که هر کاری بکنی بازم نمی تونی جلوی

اتفاق افتادنشونو بگیری ، چند هفته پیش عصر جمعه بعد از اینکه از خواب بیدار شدی

احساس کردم کسل هستی  و یه مقداری تب داری بعد از یکی دوساعتی تبت بالا رفت و

پاشویه هم جواب نمی داد تا صبح بالای سرت بودم تا خدای نکرده تبت بالاتر نره.

بالاخره صبح شد و بردمت دکتر برات دوتا آمپول نوشت که تا آمپولا رو دیدم اصلا

به دلم نبود که برات تزریق کنن به دکتر هم گفتم این آمپولا برای دخترم قویه اما

اصلا گوشش بدهکار نبود و سرشو انداخته بود پائین و همچنان به دارو نوشتنش

ادامه می داد اما چکار می کردم تبت بالا بود و گلوت عفونت داشت.

بعد از دو سه روز صبح از خواب بیدار شدی و گفتی مامان پاهام می خاره  وقتی

پاهاتو نگاه کردم دیدم دونه های ریز قرمز ریخته بیرون دوباره بردمت دکتر با بی تفاوتی

جواب داد چیزی نیست خوب می شه شربت آنتی بیوتیکی که برات تجویز کرده بود

قطع کرد اما هر روز وضعیت پاهات بدتر می شد  و مرتب می گفتی مامان پاهام می خاره

شبا تا صبح از خارش پاهات خوابت نمی برد تا اینکه یک شب پشت گوشات و

چند جای دیگه بدنت هم دونه ریخت بیرون ، با بابائی تصمیم گرفتیم ببریمت شیراز

خلاصه شبانه رفتیم شیراز و صبح رفتیم دکتر پوست.وقتی دکتر جریان رو فهمید

خیلی ناراحت شد و گفت از آنتی بیوتیک زیاده که وارد بدنت شده.

من که هیچ وقت  دکتری که این بلا رو سرت آورد رو نمی بخشم بی نهایت ازش

ناراحتم حالا هم که از مسافرت برگشتم حتما شکایتشو به نظام پزشکی می کنم.

این مدت هم شیراز بودیم تا ببینیم وضعیتت چطور می شه خدارو شکر خیلی بهتر شدی

اما همچنان آثارش در بدنت هست.

خوب دوستای گلم حالا غیبتم موجهه ؟ متفکر

دوست نداشتم خاطرات اون روزا دوباره برام زنده بشه هرچند خیلی مختصر در موردش

نوشتم ، هر مادری درک  می کنه وقتی بچه ش مریضه چه حال و روزی داره و هر ثانیه ش

چقدر سخته .

دوست دارم خاطرات آرینا از این به بعد مثله قبل در ذهنتان ،

لبخند باشد .

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (21)

مامان محمد و ساقی
8 اسفند 91 20:27
سلام
امان از دست بعضی از این دکترهای خدانشناس
ایشا... دخملی همیشه سلامت باشه


سلام عزیزم، واقعا خدا نشناس بی وجدان.مرسی عزیزم انشااله.
مائده(ني ني بوس)
8 اسفند 91 23:55
آخيييي ايشالا كه هيچ وقت ديگه مريض نشه.امان اين دكتراي بي سوااااااد


انشااله .امااااااااااااان...
مامان مریم
9 اسفند 91 9:42
سلام آرینای عزیزم...وبلاگ قشنگی داری...امیدوارم پستای وبلاگت همیشه پر ازشادی باشه


سلام عزیزم،مرسی.
مامان زهرا دختر دوست داشتنی
9 اسفند 91 10:28
خدا را شکر که سلامتی به خونه اتون برگشته
امدوارم دیگه از این غیبت های ناخوشایند نداشته باشید


خداروشکر هیچی سلامتی نمی شه.مرسی عزیزم.
مهسا
9 اسفند 91 18:00
آخی عزیزم درکت میکنم چه روزای سختی رو داشتی.
خدا روشکر گل دختری حالا بهتر شده


واقعا روزای سختی بود هر ثانیه اش برام خیلی سخت بود وجگرم آتیش می گرفت که آرینا با اینکه خیلی حالش بد بود بیشتر صبوری می کرد.
الهه مامان یسنا
9 اسفند 91 20:44
ای جان امان از این دکترهای بی تخصص. ان شا الله بلا همیشه دور باشه


امان امااااااااااان...مرسی عزیزم انشااله .
مهدی کوچولو
9 اسفند 91 21:41
خیلی خیلی ناراحت شدم امان از این دکترهای بی شعور یه همچین بلایی رو پارسال سر من هم اوردن ولی من اجازه ندادم که اینقدر فجیع بشه امیدوارم هر روز بهتر و بهتر بشه و دیگه هیچ وقت این فرشته کوچولو مریض نشه،در ضمن هیچ غیبتی موجه نیست میگفتید حداقل ما هم دعایی و دلداری و یا کار دیگه ای که از دستمون بر میومد براتون انجام میدادیم


من اگه شما دوستای به این خوبی رو نداشتم چکار می کردم،دوست دارم عزیزم.
مامان شايان
9 اسفند 91 22:01
سلام عزيزم خيلي ناراحت شدم داستانتو خوندم .واسه اون دكتر با مدركش متاسفم كه اينطوري با جون آدما بازي ميكنن خانمي اجازه لينك ميخوام لطفا خبرم كن


سلام عزیزم،واقعا بعضی دکترا خیلی راحت با جون مریضا بازی می کنن و براشون اصلا مهم نیست چه اتفاقی بعدش میوفته.عزیزم اجازه من هم دست شماست .با کمال میل لینکتون کردم.
مامان فافا
10 اسفند 91 0:31
آخه این چه بلایی بود که سر بچه آوردین؟خدا از این دکترای بیسواد نگذره.
امیدوارم حال دخملی زود زود خوب بشه.
انشاالله غیبتهاتون از این به بعد واسه خوشیها باشه.
ما عذر موجهه اینطوری دوست نداریم


واقعا خدا ازش نگذره که با آرینای من اینکارو کرد.خداروشکر بهتره.
مامان دو بهونه قشنگ برای زندگی
10 اسفند 91 1:35
مامانی امیدوارم که همیشه لبخند رو لب شما و خانواده محترم باشه عزیزم کاملا درکت میکنم چون دختر منم دستش این جوری شدکلی تحقیق کردیم تا فهمیدیم به صابون مایع حساسیت داره و شبا که از خارش دستش بیدار میشد من بغض میکردم خدا رو شکر که مشکل شماهم رفع شده


مرسی عزیزم.آخی عزیزم از طرف من ببوسش.
یاس
10 اسفند 91 10:21
سلام جیگرم. الهی من قربون این دخمر ناز بشم. دلم براتون یه ذره شده بود. حتما باید بری و شکایت کنی ازش. اصلا پشت گوش ننداز.
واقعا که آدم باید این دکترا رو به سیخ بکشونه. الهی بمیرم. میدونم چقدر روزای سختی برات بود.
گوشیت از تعمیر در اومد بهم خبر بده. عاشقتونم بوووس :-*


سلام خانم گل،خدا نکنه عزیزم منم دلم براتون یه ذره شده.باشه عزیزم حتما شکایت می کنم.منم که هیچ وقت نمی بخشمش.گوشیم که هم دیگه گوشی نیست وقتی آرینا بگیرش زیر آب و هزارتا بلای دیگه سرش در میاره بهتر از این نمی شه.منم عاشقتونم بووووووووووس.
مامان عسل
10 اسفند 91 11:32
سلام خوشگل خانوم دلمون حسابی براتون تنگ شده بود عزیزم خداروشکر که آرینا جون الان خوبه خوبه و انشالا همیشه کنار هم شاد و سلامت باشین


سلام عزیزم منم دلم براتون تنگ شده بود.خداروشکر بهتره .مرسی از دعای خیرت.
مامان فرنیا
10 اسفند 91 16:22
عزیزم دختر قشنگت ایشالله همیشه بخنده میدونم چی کشیدی خدا دکترهای بی وجدان را ....
ولی بگذریم خدا را شکر حالا خوبه ایشالله دیگه هیچوقت مریضی سراغ هیچ بچه ای نیاد


مرسی عزیزم.انشااله ....
مامان سارا
11 اسفند 91 11:30
سلام عزیزم چه کوچولوی نازی ماشاالله وقت کردی پیش ما بیا


سلام دوست عزیزم مرسی نظره لطفتونه.عزیزم وبتون باز نمی شه!!!!
زهره مامان آریان
12 اسفند 91 7:52
امان ازین دکترای بی مسئولیت.
انشالله دیگه هیچ وقت مریض نشه.
روی ماهشو ببوس


مرسی عزیزم انشااله .
مامان صدف
12 اسفند 91 14:14
آخی
خیلی ناراحت شدم.
امیدوارم مشکل جدی پیش نیومده باشه.
خدا لعنتش کنه که با جون بچه های مردم بازی میکنه.


من که هیچ وقت نمی بخشمش.خداروشکر بهتره ولی خیلی حالش بد بود.
مامان آرینا
13 اسفند 91 20:49
الهی عزیزم. انشااله همیشه سلامت باشه این دخملی.
خدا خیر نده به این دکترا که اینقدر بی توجه ن.


مرسی خاله جون.
مامان آیلین
16 اسفند 91 12:15
سلام. آره واقعاً من درک می کنم. برای مادرا خیلی سخته که شاهد مریضی عزیزشون باشن. امیدوارم هیچ وقت تکرار نشه. هزارتا بوس


سلام عزیزم مرسی از دعای خیرت.بوووووووووووووس...
مامان فاطمه
16 اسفند 91 13:36
خدا را شکر که به خیر گذشته .
انشاالله که همیشه سالم و تندرست باشی عزیزم.دیگه مریضی به سراغت نیاد.


مرسی از دعای خیرت عزیزم.
مامان یاسمن و محمد پارسا
29 آذر 92 22:26
وای الاهی بمیرم خدا راشکر که بخیر گذشته عزیزم اشالاه همیشه سالم و سلامت باشی
مامان آرینا
پاسخ
خدا نکنه عزیزم .مرسی ایشااله همه سالم سلامت باشن .