هندونه ی سخن گو...
پنجشنبه 13/تیرماه/1392
برای آرینا هندونه قاچ کردم و گذاشتم داخل بشقاب و براش
بردم داخل اتاق...
تقریبا یه ربع بعد رفتم تا بشقاب خالی رو از اتاق بیارم که
دیدم آرینا هنوز هندونشو نخورده...!!!
مامانی : آرینا مامان پس چرا هنوز هندونتو نخوردی ؟؟؟
آرینا : مامانی ، آخه داریم با هم حرف می زنیم...
مامانی : اوه ببخشید ، پس مزاحم نمی شم...
رای تپل
تولدم خیلی نزدیکه فقط 4 روزه دیگه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی