بچه جون بخواب.....
بالاخره خوابیدی وروجک مامان
شبا موقع خواب ماجراهائی داریم با شما شنیدنی و دیدنی ...
ساعت 12 شب مامانی شما رو می بره داخل اتاق خواب که بخوابی زودتر از 12 هم عمرا بخوابی...
با خوشحالی می پری روی تشک و مامانی پتو می کشه روی شما که لالا کنی ....
اما....
آرینا : مامانی نی نی دونم ؟؟؟؟
مامانی : برو نی نی جونتو بیار...
آرینا نی نی جونشو میاره کنارش که بخوابه...
مامانی : خوب آرینا گلی دیگه بخواب...
آرینا : هاپو دونم....
مامانی : خوب برو هاپو جونتم بیار....
آرینا هاپو جونشم میاره کنارش...
مامانی : آرینا مامانی حالا دیگه بخواب...
آرینا : باته (باشه )
بعد دوباره یادش می افته یکی دیگه از نی نی هاشو نیورده...
آرینا : نی نی دونم
مامانی : خوب برو اون یکی نی نی جونتم بیار...
آرینا نی نی جونشم میاره کنارش...
وقتی می بینه که دیگه نی نی جوناش کنارش هستن به مامانی میگه : آّب
مامانی : بلند می شه و برای آرینا گلی آّب میاره...
بعد از اینکه آبتم خوردی مامانی میگه : آرینا تو رو خدا بخواب....
آرینا : آرینا ، آرینا... یعنی قصه آرینا رو برام بگو...
مامانی : قصه یک روز آرینا و کارائی که کرده براش تعریف می کنه...
مامانی می بینه آرینا هنوز بیداره...خودشو می زنه بخواب تا شاید آرینا حوصله ش سر
بره و بخوابه....
آرینا وقتی می بینی مامانی ساکت شد چشماتو میاری نزدیک چشمای مامانی و پشت
سر هم میگی : مامان مامان مامان ، مامان مامان ....
مامانی : بله آرینا من خوابم...شما هم بخواب
کلک آرینا برای نخوابیدن تندتند بوسیدن مامانیه....
مامانی هم که دیگه دست آرینا رو خونده مقاومت می کنه ....
اما بازم آرینا نمی خوابه....
نگاه به چشمای مامانی می کنه ، مامانی خوابه ....
اما وقتی چشماش به چشمای عروسکش می افته با صدای بلند میگه بیدار...
یعنی عروسکم بیداره....
نی نی جونشو بغل می کنه و بالش کوچولوشو می ذاره روی پاهاش و نی نی جونو
می ذاره روی بالش و پتو هم می کشه روی نی نی جونش و می بوسش و همین طور
که بالا تنشو به جای پاهاش تکون می ده شروع می کنه به خوندن لالائی ....
لالا لالا لالا .....امممممممم لالا لالا لالا .......اممممممممم
مامانی بعد چند دقیقه میگه آرینا نی نی جونت خوابید شما هم بخواب دیگه....
آرینا : سرشو تکون می ده و میگه باته....(باشه)
مامانی با خوشحالی پیشه حودش میگه الان دیگه می خوابه ....
آرینا : آهن ....منظورش شربت آهنشه...
مامانی : شربت آهنتو خوردی ....
آرینا : پی پی ....
مامانی : ای بابااااااااااااااااااااااااااا.....
آرینا : بیریم دد...(بریم دد)
مامانی : این موقع شب.....
بچه جون بخواب.....جان مادرت بخواب....
.
.
.
آرینا : باته....
بعد از یک نیم ساعت ، چهل و پنج دقیقه ائی که دیگه هیچ بهانه ائی برای نخوابیدن
نداری در عرض دو دقیقه به خواب عمیقی می ری که دیگه اگه بمب هم بترکه بیدار نمی شی.
اما همین که می خوابی مامانی اروم می بوست و زیر لب میگه کی صبح می شه
آرینا بیدار بشه و شیطونی کنه....