آریناآرینا، تا این لحظه: 13 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

آرینا دختر مو فرفـــــــــری

کوه صفه (اصفهان )

1391/7/4 15:29
نویسنده : مامان آرینا
1,475 بازدید
اشتراک گذاری

جمعه 10/6/1391 کوه صفه

           کوه صفه

 

دخترکم

بعد از کلی شیطونی و بازی در پارک ناژوان دائی رضا گفت حالا که تا اینجا اومدیم دلتون میاد نریم

کوه صفه ، اینقدر تعریف کرد تا دلمون آب شد ، مامانی هم که مدت زیادی بود نرفته کوه صفه 

با تعریف های دائی رضا دیگه مگه می شد نرفت کوه صفه .

وقتی رسیدیم اصلا جای سوزن انداختن نبود خیلی شلوغ بود واقعا هم که خیلی محیطش عوض

شده بود بعد از 5 دقیقه که نشستیم آرینا کم کم تو بغل مامانی داشت می خوابید که یهو چشمش

افتاد به سرسره و  تاب بلند شد نشست و خواب از چشماش پرید و پشت سر هم می گفت:

دور دوره...دور دوره... (سرسره)....همراه بابائی رفتی سرسره...

این عکس رو از فاصله خیلی دور گرفتم جائی که آرینا بازی می کنه خط قرمز کشیدم

دیگه اینجا توان راه رفتن نداشتم از بس که پارک ناژوان دنبال آرینا دویدم...

آرینا در حال ذخیره سازی انرژی....

نوش جون

بورررررررررررررررا تا آخرش خوردم....امام (تمام )

نوش جونت...

نگفتم آرینا داره انرژی ذخیره می کنه دوباره شیطونیاش شروع شد.....

چه کیفی می ده آب بازی ...

موقع غروب آفتاب در مسیر برگشت به خونه مامان بزرگ....

این عکسا رو برای دوست خوبم مامان زهرا جون می ذارم

اینجا هم زاینده رود که متاسفانه پره از بی آبی....

و در آخر این گل زیبا تقدیم به دوستان عزیزم...

تقدیم به دوستان عزیز

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

نرگسی
4 مهر 91 16:28
ای عروسک شیطون بلاااااااااااااااا ..


خاله جون ، شیطون بلااااااااااااا....
باران قلنبه
4 مهر 91 16:50
همیشه به گردش خوش باشین


مرسی عزیزم.
نایسل
4 مهر 91 16:59
اوخیییییییییییییی فدات شم من ناقلا


خدا نکنه عزیزم.
مامان زهرا
4 مهر 91 20:22
پگاه جون دستت درد نکنه خیلی خوب بود امیدورام همیشه به گردش و شادی باشید
مرسی بابت پست و عکس های اختصاصی



خواهش می کنم عزیزم.
مامان زهرا
4 مهر 91 20:22
خصوصی داری


عزیزم پیام خصوصی ندیدم!!!!!!
عاشق باران
4 مهر 91 20:31
خوبه باران و آرینا پسر نشدن وگرنه باید چیکار می کردیم از دست شیطونی هاشون
بوس واسه آرینای شیطون و شیرین
راستی شما اصفهان هستید؟


مامانی اگه پسر می شدن یعنی چه کارائی که نمی کردن.
عزیزم قبل از ازدواج شاهین شهر بودم نزدیک اصفهانه اما الان خوزستانم بخاطر کار شوهرم.
مامانی باید بی خیال بشی تا بچه ها دست از لجبازی بردارن اگه باهاشون کل کل کنی بدتر می شن .
باران جونم شما که دختر خیلی خوبی بودی خاله...
مامان وروجک
4 مهر 91 22:15
هیییییییییی یادش بخیر یاد سفر اصفانم تو دبیرستان افتادم.مرسی از اینکه مارو هم همراه کردین.حیف که زاینده رود بی اب بود


عزیزم خوشحالم خاطرات قدیم برات زنده شد.
مامان دینا
4 مهر 91 23:27
دودوره گفتنتو عشققققققه عسلم.مرسیب مامانی تصاویر قشنگی بود اما صد حیف از زاینده رود


خاله جون عاشقتتتتتتتتتم.واقعا حیفه زاینده رود بی آب باشه.
مامان فرنيا
5 مهر 91 8:14
ماماني دستت درد نكنه بخاطر اين همه عكسهاي خوشگل اما ماماني واقعا از ان فاصله شما بابايي و ارينا را ديديد؟ راستشو بگيد

خواهش می کنم عزیزم.مامانی دوربینم حرفه ائی هااااا....راستش دوربینو زوم کردم تا آرینا و بابائی رو ببینم ولی ندیدم همین طوری عکس گرفتم وقتی بابائی عکس رو دید گفت کدوم قسمت بازی می کردن من از روی رنگ لباس بابائی و آرینا تشخیص دادم.راست راستشو گفتم عزیزم....




مامان فرنيا
5 مهر 91 8:15
واي يك بستني را تنهايي خوردي؟!نوش جونت گل دختر


خاله جون تازه منتظره دومیش هم بودم.


مامان زهرا
5 مهر 91 12:11
خصوصی داری



چشم عزیزم.
الهه مامان روشا جون
7 مهر 91 23:55
ای خدا چرا زاینده رود بی آبه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پگاه جون ما عید اصفهان بودیم پراز آب بود میگفتن انگار عیدا نمیذارن مثل بیابون باشه.
مرسی بابت عکسا خیلی قشنگ بود.
واسه آرینا گلی.


درسته معمولا عید زاینده رود پر آبه.خواهش می کنم می بوسمتون.