وقتی خاطره ها.....خاطره می شن.دعوت به مسابقه ...
پنج شنبه ١٠/اسفندماه/١٣٩١
دعوت شدیم به مسابقه
این پست به دعوت مامان فرنیا جون از وبلاگ فرشته کوچولو ،
نوشته شده که همیشه لطف و مهربونی ایشون شامل حال
من و دخترم آرینا بوده و هست.
از زمانی که اسم وبلاگ و وبلاگ نویسی به گوشم خورد خیلی
دوست داشتم وبلاگی داشته باشم تا خاطراتم زیر غبار ثانیه
ساعت ها محو نشه و از یاد نره اما هر بار به نحوی موفق به این
کار نمی شدم.البته هیچ وقت هم فکرشو نمی کردم
اولین وبلاگی که شروع به نوشتن می کنم ،
وبلاگ دخترم آرینا باشه که از این بابت بی نهایت خوشحالم
بخاطر اینکه در آینده با زنده نگه داشتن خاطراتش ، می تونه
هدیه ائی باشه از ایام خوش کودکیش.
اولین پست های وبلاگ آرینا در بلاگفا شکل گرفت
تا اینکه یک روز
زن عموی آرینا این سایت رو به من معرفی کرد ،
وقتی وارد سایت شدم
از اینکه این سایت مخصوص نی نی کوچولوها بود و
قسمت های مختلفی داشت خیلی خوشم اومد
و اینطوری شد که دفتر خاطرات آرینا گلی به نی نی وبلاگ
منتقل شد و آرینا هم به جمع دوستای هم سن و سال خودش
پیوست و امیدوارم
تا زمانی که نی نی کوچولوهای امروز بزرگ می شن و
واسه خودشون خانم و آقائی می شن و سری در میارن تو سرا
ادامه داشته باشه . خیلی خوشحالم برای خودم و آرینا ،
واسه آرینا که خاطره هاش با دوستی ها همراه شده
و برای خودم که شاهد قد کشیدن کوچولو های نازنین هستم
و در خاطره هاشون شریکم
و از طرف دیگه ، برای من که در این شهر تنها و غریب هستم
ساعات خوشی به یادگار میذاره و دوستانی دارم که در
شادی و ناراحتی ،خوش و ناخوشی با اینکه فرسنگ ها از هم دور
هستیم همیشه همراهم هستن و باعث دلگرمی من.
هرچند این دست نوشته ها تنها نشان کوچکی از
روزهای شیرین کودکی دخترم آریناست اما امروز برای
من و فردا برای آرینا لذت بخش و با ارزش هستن .
به امید فرداها...
من هم به رسم این مسابقه از سه دوست عزیز دعوت می کنم...
البته از نظر من همه دعوت هستن و انتخاب خیلی سخته...
١.وبلاگ قندعسل مامان و بابا(پارسا جون)
٢.وبلاگ خاطرات پریسا جون
٣.وبلاگ مانی عزیزم