مامان آدامس کوچولو...
شنبه ٨/تیرماه /١٣٩٢
ماجرای مامان آدامس کوچولو اینطوری شروع شد که ...
آرینا : مامان آماس می خوام...آمــــــــــــــــــــــاس...(آدامس)
مامانی آدامس رو از جعبه در میاره و نصفش می کنه و
آرینا شروع می کنه به جویدن آدامس...
آرینا : مامانی یکی دیگه می خوام ولی نبصش (نصفش)نکنیـــــا
بوزورگ (بزرگ ) می خوام...
مامانی : همین خوبه گلم...
آرینا : آخــــه این آماسم (آدامس )مامانشـــــــــــــــــو می خواد...
مامانی : ای کلک...
رای تپل یادتون نره
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی