آریناآرینا، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 24 روز سن داره

آرینا دختر مو فرفـــــــــری

حرف های قلمبه سلمبه 1391

چهارشنبه ٢٣/اسفند/١٣٩١ عزیزکم ، دختر نازم دوتائی کنار هم نشستیم که یدفعه بلند میشی و رو می کنی به من و میگی : عزیزم می خوام برات شام بیارم...                          مامانی : جاااااااااااااان... توضیح کوتاه ( به هر وعده غذائی میگی شام)     مامانی : آرینا می خوام ببرمت بیرون بگردیم... آرینا : بذار آرایش کنم ... مامانی : جااااااااااااااان... چندروز پیش مانتو جدید پوشیدم ... آرینا : مامانی ، زیبا ...
21 خرداد 1392

بابائی خوبم روزت مبارک...

  پنجشنبه ٢/خرداد/١٣٩٢     از طرف دختری که همیشه عاشق پدرش می مونه.   یک گوشه از قلبم هست که همیشه فقط برای بابام می مونه همون جائی که خاطرات کودکی ام هنوز زنده اند حتی وقتی بزرگ می شم... جائی که حس عشق و قدردانی برای همیشه محکم باقی می مونه برای همینه که می تونم همه عمرم عاشق بابائی مثل تو باشم.   "بابائی خوبم روزت مبارک"   ...
21 خرداد 1392

همسفر بهار...

٢٨/فروردین/1392   نوروز 1392 ما هم با بهار همسفر شدیم و به شهر زیبای شیراز ، یزد بندرگناوه و  رامهرمز سفر کردیم. اگه دوست دارین با ما همسفر بشین بفرمائید ادامه مطلب...     دخترکم ، عزیز دلم... ظهر روز 27 اسفند ماه سفر بهاری ما به شیراز شروع شد... سال جدید رو کنار مادربزرگ و پدربزرگ جشن گرفتیم ... روز دوم  فروردین به شهر زیبای یزد رفتیم ... روز هفتم فروردین به خونه خودمون برگشتیم... دلیل برگشت؟!  اومدن   مامان بزرگ و خاله سارا و دائی رضا به خونمون ، دیگه بهتر از این هم مگه می شد؟ حالا بریم س...
21 خرداد 1392

یک فنجان چای یخ کرده...

سه شنبه ٧/خرداد/1392     شده تا حالا بعد از انجام کارای خونه یک فنجان چای   برای خودتون بریزین   و از خوردن یک فنجان  چای داغ  لذت ببرین؟ . . .   همین که می خواین چائی رو نوش جان بکنین...    دختر کوچولوتون میگه  مامان بیا ، بیا...   ببین به موهام گیر زدم خوشگل شدم...   لباس عروسم رو تنم می کنی ؟   به موهای نی نی م هم گیر می زنی خوشگل بشه...   مامانی شکلاتم می خواماااا...بهم می دی؟   مامان بیا ، بیا...بدو ، جی جی (جیش )دارم... ...
21 خرداد 1392

من به هوش اومدم...

سه شنبه 21/خرداد/1392 آرینا و آیسانا مشغول پلیس بازی...   آیسانا:دستش رو به شکل تفنگ در آورده و میگه : کیو کیو... آرینا : غش می کنه و خودشو روی زمین می ندازه...   آیسانا: دوان دوان می ره دکتر بیاره... دکتر میاد بالای سر آرینا.....مثلا...    بین صحبت های آیسانا و آقای دکتر ، یکدفعه آرینا از سرجاش   می پره بالا و میگه : من به هوش اومدم... مامانی : به هوش اومدوووووم... وقتی از آرینا می پرسم این حرفا رو از کجا یاد می گیری جواب می ده از بیرون... مامانی :           &nb...
21 خرداد 1392

35 ماه با فرشته ی کوچکم ، آرینا

١٧/خرداد/١٣٩٢   فرشته کوچولوی مامانی ٣٥ ماهگیت مبارک+بوس مامان   دختر عزیزم فکر نکنی تبریک ٣٤ ماهگیت یادم رفته ،نه ... داستانش مفصله که حتما سر فرصت برای شما در همین پست توضیح می دم... ...
18 خرداد 1392

الو....الو.....

آرینا جونم شیرین زبونیات یک طرف این مدل صحبت کردنت هم یک طرف... بازم داستان یک کلمه و چند تا معنی... الو....الو.... الو اول ....همون الو گفتن پشت تلفنه... اما الو دوم..... الو....یعنی حوله!!!! نمی دونم کجای کلمه حوله شبیه الو گفتنه!!!!شاید هم شبیه باشه... الو الو...الو الو.... ...
21 فروردين 1392

33 ماه با عزیزکم...

شنبه ١٧/فروردین/١٣٩٢ عزیزکم ٣٣ ماهگیت مبارک + بوس مامان یه سورپرایز دارم فقط جیغ نکشیناااااا...... دوست داشتین بیاین ادامه مطلب.... آرینا موهاشو کوتاه کرده...   بالاخره بابائی راضی شد موهای خوشگلت رو کوتاه کنیم منم موهای خوشگل فرفری شما رو دوست داشتم ولی بخاطر خودت که خیلی اذیت می شدی اینکارو کردیم. ...
19 فروردين 1392

کوچولوهای نازنین روزتون مبارک...

                                                         دنیای آزاد و زیبا حق طبیعی کودکان است، این یک هدیه ی ایزدی است، پس آنرا از                                 کودکان نگیریم....      &...
24 اسفند 1391